حکایت زن ذلیل
روزی ملا نصرالدین بالای منبر رفت و فریاد زد:
«ای مردم! هر کس از دست همسر خود ناراضی است، بلند شود!»
تمام مردان حاضر در مسجد، غرغرکنان از جای خود برخاستند.
اما ملا دید که یک نفر در ردیف اول آرام نشسته است.
ملا با خوشحالی گفت: «خدا را شکر! بالاخره یک مرد راضی در این آبادی دیدیم!»
سپس رو به آن مرد کرد و پرسید: «برادر، پس تو از همسرت راضی هستی؟»
مرد با نالهای جواب داد:
«نه والله ملا... ولی همسرم چنان مرا زده که دست و پایم شکسته و نمیتوانم بلند شوم!»
Tags: زن